نشانه ای
ردی از تمام خاطرات گذشته
با صدای نت های مغز من از گیتار تو
چه اهمیت دارد
هزار سال هم عاشقی کرده باشی
طعم این لحظه را نمیدانی
با کودکی که در من جوانه میزند
هزار باغ شازده هزار دالان نیلوفری
چه اهمیت دارد کجا و چگونه اش
چه دیر با خویش به سازش رسیده ام
بی بهانه
بی بهانه تر از لبخند
بی بهانه تر از گریه های مدفون در گلوی این همه سال
خداحافظ چهل و دوسالگی
خداحافظ
رویایی کبود پلک های افتاده
جدول حبه های هزار رنگ فراموشی
همین دیروز بود
همین لحظه های سخت تنهایی
تمام شد
چطور و چگونه اش را نمیدانم
اتفاق افتاد و ماجرای چهل و اندی سالگی تمام شد
این همه دویدنهای بیهوده
پشت سرگیجه های
پس از این تهوع بسیار.
دیروز پس از مدتها تصمیم گرفتم باز این صفحه رو آپ دیت نگه دارم سری یه دوستان زدم مطمعنم حال هیچ کس بهتر از من نبوده. و اینم اخرین خبر من از همه اونهاست.
اگر کسی از صفحه جدیدشون خبری داره برا من بفرسته.
تا شاید حل کرد مشکلاته رو زمین
مشکلات پاها و پوتینو
سردیه دستایه پر چینو
تو این لیوان حل کن فلوکستینو
تا شاید رفت غمه میدونه مینو
غمه مردایه اسیرو سفره هایه بی یار هفت سینو
تو این لیوان حل کن فلوکستینو
خاطراته عشقایه دیرینو یاده دورانه قدیمو
تو این لیوان حل کن
تو این لیوان حل کن فلوکستینو
خاطراته شبهایه غمگینو بار فکرایه سنگینو
تو این لیوان حل کن
میگویند این سال کبود گذشت
باد از هر سو میوزد
نگاه من اویزان روزهای اسفند ماند
من در پارسال خویش زنجیر شده ام
در 19 اسفند هر سال
تیکه های من با سوزن
قابی زیبا خواهد ساخت
در جعبه های سوسن
در گلدان نیلوفر
تارک و تلخ
ترد و شکننده
شاخه های نارس من
که بی شکوفه لبخند تو
پاییزی دیگر را به انتظار نشسته است.