بدون شرح!

کاش  

خاموش میشدی درمن 

که نمیشوی  !

گرگرفته ای    

دغال قرمز وسط سینه ام نشسته ای

از پنجره  

سقوط بالکن  

به یک پایان میاندیشم  

سالهاست که بیهوده به پایان میاندیشم.  

از من ، از تو

از من

از تو 

از همین پرچین همسایه

تا غبار تلخ ترین اتفاق

تنها چشم برهم زدنی

فاصله است.

دستت  را بمن بده و دلی که سالهاست

دلی که سالهاست در انتظار تپیدنی چنین

پیر شده