ذهن

از نارجستان که بگذرم 

پشت پس هر چه حدیث ما 

عبور میکند آخرین نگاه  من 

با تکه های سفیدی که فرو میبرد 

در گلو نخواسته های بسیار 

از نارنجستان که بگذرم 

از همین باغ شازده 

هیچ تغییری نمیکنند طلوع دوباره  

پنچره ای با پرده های گلدار که میخکوب شده به دیوار  

دستی آنسوی پنجره 

مرا تکان میداد. 

از سربالایی سئول که پایین بیایی 

از پله هایی دوار سالن میلاد 

از آکورد تند این جوی کنار خیابان خنک  

 با دستی که رها شده بود در دست من  

دیگر به طلوع خورشید نیازی نبود 

به پنجره  

به بودن یا نیودن 

به هیچ  

به هذیانهای همیشه ام نیازی نیست. 

نیازی نیست .  

.....................

بالا اوردم خودم را 

روی سطری از ترانه های تو  

در چندش حضور نور و میگروفون 

این سطور بی هدف که گرد من  

رها نمی شود 

پا را روی پدال میگذارم 

دلم یک خیابان خلوت میخواهد 

یک باک بنزین که تا انتها برود  

این حس تو  و بکوبد سرم با تاق  

سرد شود صورتم از سرخ 

تمام میشود حسرت ترانه ای  نخوانده در گلوی من 

بالا می آورم این زنانه گیم را 

به مادرم گفته ام نافم را به چه بریده است 

میگوید با تنهایی! 

من از آخرین زمزمه هاش دانستم  

او گریسته بود 

دانستنم 

تمام میشوم بین بر امدن ماه از چاه و روییدن نور از باغچه 

 

 

راز

 دستم در دستت  آرام گیرد 

این پنجره بالا میرود از من 

این نردبان هوار میکشد از صعود 

این قله فتح میشود از پرچم تو 

این زبری مدام این دلخواه همیشه 

به دست که رسد یک مشت سفید  خیال 

بر باد خواهد رفت تمام اردیبهشت های من  

پشت پرچین خوشبختی های  نارس

وای اگر که دست من آرام گیرد در دست تو 

  تیر برق ، شکاف دیوار ، پیچک همسایه 

مرا خواهد فهمید. 

 من فاش خواهم شد میان نسترن و رازقی   

میان نور و ماه 

 

گریختی

دستان تو گریخت 

سالهاست  خالی دستانم 

چه کنم  

نتوانستم به تمامی  از من باشی 

در سالهای کبود 

بودن تو  

این خط ممتد

نئشه ریتالین 

با سری میان دستی 

 با یورش مدام سرخ از پس گردن  

دستی که سری 

سری که سری را نمی شناسد 

تن کوچه از آویزان  بودن 

خط ممتد قرمز 

حجم بوی عرق  

این وزن سنگین ریه های خالی 

دستی میان دستم 

سری میان سرم 

غوغا میکند 

با رقص خط مم تد قر مز 

 

کیف آرایش خانمم 

از همه رنگ خانمم 

جادار قابل ششتشو خانمم 

 بدم؟

 

خط ممتد قرمز 

کسی گریه زنی را ندید  

شب از کوچه گریخته باشد. 

این شباهای هر شب با تو که میگریزی  

باخط قرمز ممتد  

از همین خواب من 

باصدای گریخته زنی کف ریل 

با بوی غلیظ روغن وخون  

 ودو خط ممتد قرمز