باشی در پس کنج تاریکخانه
باشی و نیاندیشی
نیاندیشی و نمانی
نمانی و نبینی
نبینی و برود تمام آنچه مانده بود کف دستهای من
به همین سادگی برود
به همین سادگی فراموش شود
تمام سنگفرشهای کوچه و سبزه های له شده کف کفشهامان
فراموشی سیال
آن جرعه که نوشیدیم.
تلخ مثل شراب هزار ساله لبانت
فاصله ای که هیچ پر نمیشد.
میان دو دست تلخ
دو دست سبز تلخ
که باشی و نیاندیشی
نمانی و نبینی
وبرود از یاد تمام انچه مانده بود کف دستهای من.
از طالع بی قرار سرنوشت.
امروز پس مدتها یکی از ترانه ای راک از گروه کویئن رو گوش دادم که من رو برد به سالها پیش .حس خاصی داره ترانه های این گروه و موسیقی شون .
خواننده گروه فردی مرکوری یا همان فرخ بلسارا از پارسیان ( زرتشتیان)سرشناس هند بود که در زنگبار متولد شد. هوش و علاقه فردی در موسیقی باعث شد با تشکیل گروه های موسیقی رو بیاورد. به نظر من صدای فردی از صداهای نادر موسیقی است.گروه کویئن بعد از بیتلها تونست دومین مقام پیشتاز در موسیقی را در هزار سال اخیر کسب کنه. در یکی از اولین برنامهای زنده، پایه میکروفن فردی شکست و او برنامه را به همان شکل ادامه داد. این پایه شکسته میکروفن بعدها به یکی از علایم مشخص اجراهای او تبدیل شد. این اتفاق و چند نو آوری در اجراهای زنده از جمله لباسهای پر زرق و برق طراح معروف زاندرا رودس (Zandra Rhodes) و ... فردی مرکوری را در مرکز توجه قرار داد و او بزودی مبدل به شاخص ترین فرد در دنیای موسیقی راک شد.فردی ۱۰ ترانه از ۱۷ ترانه جاوادانه گروه را سروده است. او در سال ۱۹۹۱ به دلیل بیماری ایدز درگذشت وتابوتش را به درخواست خودش سوزاندند.تعداد آلبوم های فروش رفته او ۱۸۰ میلیون نسخه برآورد شده است.
از این ترانهای مورد علاقه من از این گروه و I want it all هستش که میتونید دانلودش کنید
دانلود Somebodys Me
do you remember me
like, i remember you
do you spend your life
going back in your mind to that time
از تو بگذرم
خودم میشوم
خودم بدون کفش
بدون روسری
پیراهنی رها
موهای مردانه
پله های معلق
و دستهایی که نمیداند چه کار کند
با فراموشی قبل از این
بالا و پایین خانه را یکی میکنم
جزوه های درسی
ریاضی کلاس پنجم
کرم انداخته تنم
ضیافتی برای انتخاب لذیذترین عضو
کرم انداخته ام
اینقدر که مایوس و بسته
چهارچوب کهنه زندگی را گرد دیدم
لقمه نرسیده به دهن
و سیر مسیر فساد سلولی
نصیب لذتی نیست
اگر آن دو دست سبز
را نیابم در پس سنگین خوابی دور.
همینطور کبود و تاریک
همانطور خسته خسته
دل به آب دادن سبزه ای دادم
که نکاشته ام در باغچه ای که ندارم
تکرار عبور از زیر تاق پیچک
خیس فواره چرخان
بوی علف گرفته ام
بوی سبزی محال آرزوها
بوی آن صفحه های کنده شده از عمر
که نوشته نشد هیچ شام سیاه
باغچه شده ام
هزار غنچه نشکفته در دلم
هزار نهال نورس در آغوشم
مادر شدم
مثل تمام زمینهای باکره چهارده سالگی
مادر هزار درد
نشکفته در تحمل بودن
مادر شدم
مادر هزار آرزوی شیرین
که له شد کف خیابان
در پس
طعم گس هر روزه گی
همینجور تاریک و کبود