تمام شده بود
تمام شده بودم
چیزی نمانده بود دیگر
از من و مایی که می شناختیم
پس صفحات و لابه لای نامه ها و شعرهای ......
چیزی نمانده دیگر
حتی خالی و عبث
از مزاری به تولدی دیگر
روانه سرگردان آواره ام
نه از تو ، از تمام زندگی
از کابوس طعم نفس بعدی
تا همین لحظه
این حس میل شدید
در وجودم زبانه می کشد
باردار هزار فاجعه