تو فکر کن
خوشبختی را ته لیوان تلخ
سر کشیده ام
با همان شراب ممنوعه پس از تو
با آخرین سیگار
با طعم لذیذ خون
گمان بر با کودکانی
ریز و درشت
که به دنیا می آید از من
با شبانه ها بسیار
امیددر من زنده تر میگردد
گمان ببر
باد از هر سو که بیاید
هیچ توفیری نمیکند
هزار بار هم که بگذرد
خاموش فقط به آمدن و رفتن
به لباس های چرک تو سبد
ظرفهای تلنبار شده
مهربانیهای این سر کنار سرم
بیاندیش که فراموش شدی
لای همان دست خط ترجمه the wall
همان وغ وغ سهاب
اما تمام نشد.
تمام نمی شود.
من تمام شدم.
( حالم بد است)
حس بد را شاعرانه با من در میان گذاشتی...
سلام
حالت خیلی شبیه حال منه
منم با شیفت دلتنگی آپم.بهم سر بزن