-
ذهن
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 12:46
از نارجستان که بگذرم پشت پس هر چه حدیث ما عبور میکند آخرین نگاه من با تکه های سفیدی که فرو میبرد در گلو نخواسته های بسیار از نارنجستان که بگذرم از همین باغ شازده هیچ تغییری نمیکنند طلوع دوباره پنچره ای با پرده های گلدار که میخکوب شده به دیوار دستی آنسوی پنجره مرا تکان میداد. از سربالایی سئول که پایین بیایی از پله هایی...
-
.....................
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 10:58
بالا اوردم خودم را روی سطری از ترانه های تو در چندش حضور نور و میگروفون این سطور بی هدف که گرد من رها نمی شود پا را روی پدال میگذارم دلم یک خیابان خلوت میخواهد یک باک بنزین که تا انتها برود این حس تو و بکوبد سرم با تاق سرد شود صورتم از سرخ تمام میشود حسرت ترانه ای نخوانده در گلوی من بالا می آورم این زنانه گیم را به...
-
راز
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 12:54
دستم در دستت آرام گیرد این پنجره بالا میرود از من این نردبان هوار میکشد از صعود این قله فتح میشود از پرچم تو این زبری مدام این دلخواه همیشه به دست که رسد یک مشت سفید خیال بر باد خواهد رفت تمام اردیبهشت های من پشت پرچین خوشبختی های نارس وای اگر که دست من آرام گیرد در دست تو تیر برق ، شکاف دیوار ، پیچک همسایه مرا خواهد...
-
گریختی
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 23:20
دستان تو گریخت سالهاست خالی دستانم چه کنم نتوانستم به تمامی از من باشی در سالهای کبود بودن تو
-
این خط ممتد
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 20:03
نئشه ریتالین با سری میان دستی با یورش مدام سرخ از پس گردن دستی که سری سری که سری را نمی شناسد تن کوچه از آویزان بودن خط ممتد قرمز حجم بوی عرق این وزن سنگین ریه های خالی دستی میان دستم سری میان سرم غوغا میکند با رقص خط مم تد قر مز کیف آرایش خانمم از همه رنگ خانمم جادار قابل ششتشو خانمم بدم؟ خط ممتد قرمز کسی گریه زنی را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 00:08
هیچ از من نبود نه دست باد و حنجره له شده هیچ از آن من نشد نه هیچ نجاتمان نداد
-
نشانه
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 08:25
فراموش کرده ام دیگر کسی برای من نامه ای نمی نویسد پستچی ها فقط قبوض ، احظاریه و کارت های سوخت را جابجا میکنند. دیگر نامه ای، تمر پاکتی ،خطی از تو مرا شگفت زده نخواهد کرد. ترانه ای the wall با ضرباهنگ داس ها رقص ترس ها ترس ها هزار بار نامت را که سرج کنم ترا نمی شناسد این لامصب هیچ نامه ای نیامده نرفته از تو از تو هیچ...
-
تکرار
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 23:08
شبهای تاریک پیاده در ابهای باران زمستانی صورتی رنگ پریده با سری برزگ درست وسط پیشانیم پلها و خیابانهای شلوغ تکرار تکرار ! ابن دایره ناتمام روز و شب روز و شب شبی بارنی شبی تاریک با رویای هزار ستاره خاموش که سوسو نمیزند ! بی خستگی فکر مدامت از سرم نمیرود! بیهوده بیهوده تر می شوم هر روز و شب تاریک!
-
فاصله
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 20:09
بین دستی که منم تا دستی که تویی شهری بزرگ فاصله افتاده با خیابانهای شلوغ با پلهای بسیار چهار رد پا بر سنگفرش پیاده روهایش که دیگر قد پای هیچ کس نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 23:09
چشمهای من سوخت بین دستانی که میرفت پاهایی که گیر کرده بود زیر آواریی که میبارید زمان چیست ماه میچرخد زمان تمام شد سهم من از اضافه بازی چند ثانیه بود. چه را بیابم در ثانیه ای که گذشت؟
-
رویای امروزم
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 22:45
از تو خوابی و اشارتی بس تا همیشه رویاها از ان من باشد پس پرچین نبودنها چه ساده به تو دلبستم ساده تر همیشه !!!!!
-
بود یا نبود
جمعه 17 دیماه سال 1389 11:23
حس آوازی ترانه ای در حنجره پاره شده باد حسی شگرف که بالا می آید بالا می آید بالا چشم های مرا می برد دستها را می برد دل مرا میبرد کنار پنجره ای که تو بودی با آفتاب گرم در یک روز زمستانی هیچ نبود بود یا نمیدانم دستانی و دلی که بود ترانه ای در باد دل مرا میخواند که پر شده بود حنجره ام از باد پر شده بود خونم از تو از...
-
سیمای من
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 12:03
هزار پاره شده ام هزار تکه مثل هزار سیما در آینه های ریخته کف ذهنم چهره از چهرام نمی شناسی فروریخته در آمدن و رفتن امدن رفتن و نرسیدنهای بسیار مثل سیل های ده هفتاد که شست و برد تمام مرا در کوچه های بندر پاره پاره شدم تکه تکه خرد در زمستان سرد دالانهای انقلاب لای ردیف گنجه های بتهوون زیراکس صفحه های کتابهای ممنوعه همان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 10:24
مهری بر لبم سنگی بر دلم هزار حنجره در گلوم فریاد میکشند هزار چشم بیفروغ پشت سرد مردمکان من نقاب تلخ خوشبختیم را میدرد بی هیچ سخن از بودنم بی هیچ نمی گوشه چارقدم
-
زهر خوش
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 09:44
خار هزار خاطره خوش هزار نیش شیرین بر دلم پشت ترانه ها هست که میروید دلم به پیچک صدایت می نوشد زخم ضربه های دلنشین آکوردی که بر جانم نشسته است زنده به دردی شده ام زنده به مرگی که فرا میرسد تا چه باشد سرگذشت هزار لحظه که بی خاطره تو بگذرد در ذهن خالی کودکان من شبانه های سرد ماهتاب و دریا و هزار زخم شیرین
-
خوابی شاید!
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 11:44
زمین از قرار ایستاده با دستانی ناتوان، بزرگ افتاده بر پهلوی تمامی روزهای نیامده بی حال و بی رمق تر از هر روز نفس های بریده!! حجم زمین در درونم حجم عظیم فراموشی و دلتنگی و دلتنگی.... که خاموش نمی شود با سو سو امیدی حتی با دستانی بزرگ ، خسته ، ناتوان بر یال زمان به مسخره گی خویش میخندیم به تمام آنچه بودیم و شدیم و نشدیم...
-
سرگیجه
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 08:45
از خود تهی شده ام هیچ راه به درونم نمیبرد این نقاب کهنه کی فرود افتد از دلم از همیشه ام رفته تصویر هزار روز هزار زهر بی بدیع پشت پنجره پشت هزار خالی در ندید چشم من کسی نخواست دلم هیچ نفس بیهوده بود دلم بیهوده بود زندگی بیهوده بود هرچه مانده در سرم بیهوده بازی میکنم در این بازی شگرف پرده تمام شود. .
-
حال من و قرار تو
شنبه 20 آذرماه سال 1389 23:12
رنگ پریده تراز دختر دیروزی مادری شدم با هزار نوزاد درونم که متولد می شود از من در شبانه های بسیار زیبایی دروغی بزرگ با سری پیچیده در سرم همهمه فکر های نکرده سری بزرگ بیرون زده وسط پیشانیم پیچیده در من قرارهای نیامده قرارمن از دیگ و فنجان مالش پودرو لباس گذشته قرار من از غروب سگی جمعه قرار از نیامدنهای همیشه ته کوچه و...
-
..............
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 14:14
همینجور خودم گیج میخورم بین روزهای رفته و نرفته حس مستی شدید بی جرعه ای حتی بالا و پایین بودنی سخیف حس سختی است تاب آوردن بی تو با تو با تپش های هزار قلبی که زیر چادر پنهان میشود طعم تلخی در پس هزار دست نرسیده به دست نهفته بود در باد و سرد و مهتابی آن شب چهارده که ماه شاهد ما بود
-
تلخ
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 11:32
تلخ تلخ تلخ مثل چای سیاه مانده ته لیوان تلخ مثل بیهودگی انگشتانم وقت مزه مزه نکردن لمس دستانت تلخ مثل بستن نگاهم بروی آرزوی دیدن چشم سیاهت تلخ شده ام تلخ چشمانت چشمانت تکرار تکرار ی تلخ نام تو هزار باره میشود
-
راز من
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 07:51
هزار سال پیش بود بر من هزار سال گذشت کشف تو در دستان من با نفسی تنگ قلبی پر درد هیچ کس نفهمید هیچ ندانست آتشی در کف به در و دیوار میزدم هیچ کس هیچ نگفت تمام شد فاصله ها پر شد بازنده شدم هزار سال گذشت تو کشف شدی بین روزهای بی من ترا به انگشت نشانم میدهند رنگین کمان بی باران هزار سال درونم هزار سال چو آتشی در کف هیچ کسی...
-
دوباره
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 08:43
از میان گذشته تا شدم خرد و هزار تکه با باد با ذهنیتی که رها میشود در نبودنهای بسیار هنوز در من پارسال هم نیامده سال از سالم نمیگذرد عادت کرده ام آخر هر ماه به هر ضربه که فرود آید یکی پس از دیگری این مخوف اهریمن درونم دست از من بر نمیدارد در شبانه ای تو که هزاره میشود رویایی بی سرانجام در نوشیدن سیال فریبکار صدایت هنوز...
-
خیال
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 07:44
ده سال دیگر هم که بگذرد فرق نمی کند این سنگین نگاه این موهای مجعد سفید نگاهی که گیر میکند بین ردیف صندلیها فرق نمیکند بین آنهمه دست و پازدنها یکی از خون و سینه بند بگوید فرقی نمیکندآنقدر دور باشی که همه شعرهای هوس آلود دخترکان گوش هایت را مزه مزه کند حجم آن دستها با این سر با هیچ شرابی پر نمیشود حالا هی از رژ شکسته...
-
رویا
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 19:59
خالی شده بود تنم از بوی تو سرم از بوی مغزهای پخته شده لای کتابهای کودکی این جغجغه خالی دیگر آرامم نمیکند پیچده در ملحفه سفید از دو چشم وق زده بیرون زده ام با درد مادری سراغ چندسالگیم را از دایه ای کور می گیرم چند سال که بگذرد رو زنامه از حوادث من پر خواهد شد زمین سفت و آسمان آبی تر چند سال بی بدیع که بگذرد لی لی ها من...
-
بهانه
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 15:40
از تو گفتن از تو خوندن بهانه بود مثل گلچیدنهای من سر سفره عقد مثل تمام روزمرگیهای مادر که حل میشود در دیگ آشپزی و نشخوارش میکنم پس از سی و اندی سال مثل همیشه بهانه بود مهم بهانه بود و تو هیچ خالی مثل ابری که نبارید تاریک مثل تمام روزهای سال که گذشت هیچ نبود بی زایشی که دوباره ام کند در پی خواهشی دیگر که جوانه زد از...
-
عبور از من
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 11:58
مرکز جهان من بودم در آشفتگی خوابهای نیمروز افسرده با دستانی بزرگ مثل تمام رازهای مچاله شده با پیراهنی سفید انگار عروس شدم در یک نیمه شب قبل انگار زمانی نبود که من بودم خمیده در قامت جوان ترین معشوق با رویش جمجمه های بی مغز عبور میکرد از من تا سر درب خانه ای که کوچه از کنج چشمانم ریخت با غم نیامدن های همیشه جز چنار...
-
.......................
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 14:12
عید پشت عید که بیاید خبری از بهار نیست آنقدر که این زمستان کجدار تمام فصل من بود با بهمن های سرد یخ زده عید پشت عید که بیاید جوانه ها که غوغا کنند شکوفه ها که عروسی بگیریند باز خبری از بهار نیست آنجا که دل من یخ زد در دلهره های سایلنت یک تماس بی جواب اینقدر که هی میدانهای کز کرده را به هم دوختم و بیلبوردهای بزرگ را...
-
فسیل
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 12:11
دیگرگونه فسیل شدم با لایه های از نمک و ذغال چوب لیمو با میوه های نوبرم سرکوچه های ترس ازدحام آدمکان کاغذی که سرنوشت در دستانش رقم میخورد فسیل شدم بعد قرن ها سکوت همچون لیوانی پر که تهش رسوب کرده بودن من همینجور لخ لخ روزها و شبهای سرد همینجور تاریک وکبود همینجور خسته خسته
-
چه بود!!!!!!!!!!
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 08:30
تمام نرقصیدن هایم پیچیده در صدای خلخالهای نقره همراه با عشوه های نداشته ام برای تمام آرزویی که تو بودی هدر رفت ! نشد که برقصم آوریم از شوق نشد که بدانم.!!!!
-
فلش بک
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 11:01
رسیتا ل پیانو جوانی با کله ای پر نت ضرباهنگ آکوری که فرود آمد غصه هیچ بود دور شده بود دور شده بودم می دانستم می دانست که بهانه ای نیست ناگزیر بیهوده بی هدف پا به پا کردم نرفتن را بیهوده به ولیعصر اندیشیدم به تاکسی ها به شلوغی به توهم گم شدن حل شدن این حس تلخ تو فشار مسافران مترو کتابهای ممنوعه ممنوعه فروش تنهایی...