تاریک باشم یا سیاه کبود 

یا سیاه براق 

سقف کوتاه و دستان کوتاه آویزان 

سیاه براق لابه لای انگشتان  دسته ایی  مو 

تارک مثل ته لیوان همیشه 

طعم ته نشین شده خوشبختی های کوچک 

سر میخورد روی تن من 

 هیچ نبود جز یک لحظه  

داغ از بود و نبود 

هیج نبود 

طعم بوسه ای  که در چارچوب در به رویا بیوست  

رهایم کن توهم های این روزها