چشم ها

من از چشمهایت میترسیدم 

دره ای عمیق  

می کشاندم به قعر سیاه چالی تهی 

 اندیشیدن به نی نی چشمانت 

تنها نجات از بودن

شبانه های سوت و کور 

چهار گزینه بودن 

تمام روزهای  مردمکان تو 

بروی من خاموش