راز

 دستم در دستت  آرام گیرد 

این پنجره بالا میرود از من 

این نردبان هوار میکشد از صعود 

این قله فتح میشود از پرچم تو 

این زبری مدام این دلخواه همیشه 

به دست که رسد یک مشت سفید  خیال 

بر باد خواهد رفت تمام اردیبهشت های من  

پشت پرچین خوشبختی های  نارس

وای اگر که دست من آرام گیرد در دست تو 

  تیر برق ، شکاف دیوار ، پیچک همسایه 

مرا خواهد فهمید. 

 من فاش خواهم شد میان نسترن و رازقی   

میان نور و ماه