راز من

هزار سال پیش بود

 بر من هزار سال گذشت

کشف تو در دستان من

  با نفسی تنگ

قلبی پر درد


هیچ کس نفهمید

هیچ ندانست

آتشی در کف به در و دیوار میزدم

هیچ کس 

هیچ نگفت



تمام شد 

فاصله ها پر شد

بازنده شدم


هزار سال گذشت

 تو کشف شدی

بین روزهای بی من

 ترا به انگشت نشانم میدهند

رنگین کمان بی باران


 هزار سال درونم

هزار سال چو آتشی در کف

هیچ کسی

راز مرا نفهمید