خیال

ده سال دیگر هم که بگذرد

فرق نمی کند

این سنگین نگاه 

این موهای مجعد سفید

نگاهی که گیر میکند بین ردیف صندلیها

فرق نمیکند بین آنهمه دست و پازدنها

یکی از خون و سینه بند بگوید

فرقی نمیکندآ‌نقدر دور باشی

که همه شعرهای هوس آلود دخترکان

گوش هایت را مزه مزه کند

حجم آن دستها با این سر

با هیچ شرابی پر نمیشود

حالا هی از رژ شکسته بگویم

یاهر آینه که ریخت

تمام بندر پر از تکه ای دل من است

زیر پای هر رهگذر

دیگر مهم نیست

مهم بودن توست

که هستی

و من

حالا هی با نگاه حقیر هم که بنگری

ثانیه از ثانیه ام نمیگذرد

دفن شد در من همان بهمن سیاه

آن منی که می شناختی ام