رفتار ما ناشی از تفکر ماست.

 تقدیم به اون کسایی که  تو خیابان  مردم رو ارشاد میکنن. 

دو راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند 

و از دیاری به دیار دیگر سفر میکردند

سر راه خود دختری را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده بود

 و تردید داشت که از آن بگذرد.

وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند

 دخترک از آنها تقاضای کمک کرد. یکی از راهبان

بلادرنگ دختر را برداشت و از رودخانه گذراند.

راهبان به راه خود ادامه دادند ومسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند.

در همین هنگام راهب دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:

" دوست عزیز، ما راهبان نباید به زنان نزدیک شویم.

تماس با آنها برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست.

 در صورتیکه تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.

راهب اولی با خونسردی و با حالتی بی تفاوت پاسخ داد

 "من دخترک را همان جا رها کردم ولی

تو هنوز به آن چسبیده ای و آن را رها نمیکنی."

نظرات 3 + ارسال نظر
باقری شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://haqiqat.mihanblog.com

در بنى اسرائیل عابدى بود. وى را گفتند در فلان موضع درختى است که گروهى آن را مى پرستند. خشمگین شد. تبر بردوش گرفت تا آن درخت را از ریشه قطع کند.
ابلیس در لباس پیر ناصحى ظاهر شد وگفت : کجا؟
عابد: مى روم تا درخت را از ریشه برکنم تا خداى یگانه را بپرستند.
شیطان : اگر قطع درخت لازم بود.خداوند به پیغمبر خود ماءموریت مى داد.
عابد: امکان ندارد، باید بروم و درخت را از ریشه بیرون آورم .
شیطان مانع شد و راه بر عابد بست . عابد او را برزمین انداخت و خواست تا جانش را بگیرد.
شیطان : مرا رها کن تا تو را نصیحتى کنم ، شاید بکار آید.
عابد از روى سینه او برخاست و پرسید: چه نصیحتى دارى ؟
شیطان : انفاق بر مستمندان از قطع درخت برایت بهتر است .
عابد: من پولى ندارم که در راه خدا انفاق کنم .
شیطان : من متعهد مى شوم هر روز دو دینار به تو بدهم .
عابد پنداشت راه خوبى است . یکى را صدقه مى دهم و دیگرى را صرف هزینه خود مى کنم . دو روز شیطان به وعده خود وفا کرد. ولى روز سوم عابد دید از درهم و دینار خبرى نیست .
بار دیگر تبر را به دست گرفت و به قصد قطع درخت به راه افتاد.
شیطان مانع شد. با هم به ستیز برخاستند.
این بار شیطان ، عابد را بر زمین کوفت . عابد تعجب کرد. چگونه بار اول به آن راحتى او را نقش بر زمین ساختم واکنون مقهور او گشتم !؟
شیطان : بار اول خشم تو براى خدا بود، و این بار براى درهم و دینار
نتیجه این که کار باید با اخلاص انجام بشه در غیر این صورت اثری ندارد وشکست می خورد.
سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار

لی یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://leee.us

من این رو یک بار دیگه هم خونده بودم اما درست متوجه اش نشده بودم . الان برای بار دوم خودنم تازه دو زاریم افتاد...
بیشتر وقتا دوزایم خیلی کج میشه
:)

نیما آزاد یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ب.ظ http://nimazad.blogsky.com

جالب بود و زیبا
ولی کاش منبعش رو هم ذکر میکردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد